خيانت
پدر گفت: عزیزم جالی
خالی نه، قطعه گمشده. هر کسی
در زندگی خود قطعه گمشده دارد
من هم داشتم، مادرت قطعه گم
شدهی من بود. با پیدا کردن
او تکمیل شدم. یک دایره کامل.
پسر از همان روز جست و
جوی قطعهی گمشده خود را آغاز
کرد. رفت و رفت تا به یک
قطعهای از دایره رسید شعاع و
زاویه آن را اندازه گرفت درست
اندازه جای خالی بود ولی مشکل
آن بود که قطعه زرد بود.
قطعه مربع گریه کرد و
گفت: من هستم
- ولی شما مربع هستید
و قطعه گمشدهی من قسمتی از
دایره
- من اول قطعهای از
دایره بودم یعنی دقیقا بگویم
قسمتی از شما و منتظرتان که
یک مربع قرمز آمد. قطعهی
گمشده او مربع بود ولی من گول
خوردم و خود را به زور داخل
فضای خالی او کردم، به مرور
زمان تغییر شکل دادم و به شکل
فضای خالی مربع در آمدم .ولی
او قرمز بود و من آبی، به هم
نمیخوردیم. اکنون پشیمانم.
من قطعهی گمشدهی شما هستم.